سید محمدرضا رضوی حود را چنین معرفی می کند:
بـا افتخـار میگویـم، معلـم ادبیـات فارسـی هسـتم. بیش از سـی سـال بـا عشـق تدریـس کـردهام. البتـه، چنـد سـال
ابتدایـی تدریـس رسـمیم معلـم ریاضـی بـودم. مهـرورزی به فرهنـگ و ادب ایـران زمیـن را از پـدر، سـید کمالالدیـن رضـوی، کـه او نیـز پیشـهاش معلمـی بـوده و همـه قبیلهاش عالمـان دیـن بـه میراث بـردهام بـا این تفـاوت کـه او ذوفنون مـردی و در رشـتههای مختلـف فرهنـگ و ادب پارسـی و عربی کتاب خوانده و صاحبنظر.
او کـه پرورده دو حـوزه تحصیلـی قدیـم و جدیـد اسـت؛
اسـتاد بسـیار دیـده و بـه اسـتادی رسـیده. از جوانی، جـز برای
ادامـهتحصیلرسـمیو یـادرکمحضر اسـتادیو بعدها، برای
دیداراخوان و دوسـتان و فرزندان و گاه ادامهمعالجهای، از شـهر
زادگاه و دلخواهش الیگودرز خارج نشـد. این دلخواهی و عالقه
آن انـدازه بـودکـهکتابی تحقیقـی درمعرفی گویـش و فرهنگ
الیگـودرزتالیـف نماید و حاصل عمـری آموختن و دانسـتن را
بـاکمـال میـلو از سـر مهـر و وظیفـهدرزمانیبهبلنـداییک
زندگـیو بـازبانـیبـهدلربایییـکغزل نـابدرهـر کالسو
محفـل و مجلـسبه شـاگردان و همشـهریانشتقدیم کند.
مـن نیـز یکـی از شـاگردان غیررسـمی و مسـتمع آزاد او
بـودم. اعتـراف میکنـم بسـیار در حـق خـود جفـا کـردم و
آنچنـان کـهبایـد از آن دانشـی مـرد، بهـره نبـردم. شـاید مـن
نیـز زخـم خـورده تقدیر مرسـوم و مقسـوم پـدران و پسـران
باشـم. تقدیـری کـه بنـا بـر آن پسـران، رسـم و راه پـدری را
ً راه به جایی
پـی نمیگیرنـد. البته آنـان که پیگرفتنـد معمـوال
بردهانـد،امـا آنچـهبـه وفـور از او بهمیـراث بردهام،عشـق به
کتـاب و فرهنـگ و ادب سـرزمینم بـوده اسـت.
سرانجام وقتی دردانشگاه شیرازدر سال ۱۳۶۵ بههدایت و
ّـری، در کالس
حمایـت اسـتاد عارفم جنـاب دکتر یوسـف نی
فارسـی عمومـی دو کـهبـه جـای هر کتـاب فارسـی عمومی
دیگـری، بوسـتان سـعدی را تدریـس میکردنـد، راه خـود را
بازیافتـم و ازرشـتهعلـومریاضـی بـهرشـتهزبـان و ادبیـات
فارسـی تغییـر رشـته و مسـیر دادم،همین عشـق بـهادبیات به
فریـادمرسـید کـهبتوانـم تا حـدودی جبـران مافـات کنم.
آموختههایـی کـهاز پـدر در کالسهـای نه چنـدان مرتّب
و مـداوم خانگـی، ازروزگارنوجوانـی، ازقـرآن و شـاهنامه و
گلسـتان و حافظ و کلیلهدر خاطر داشـتم سـبب میشد کهدر
کالسهای اسـتادان خوبم در دانشـگاه شـیراز همچون جناب
دکتـر منصـور رسـتگار فسـایی و جنـاب دکتـر جعفـر مؤیـد
شـیرازی و جنـاب دکتـر نی
افراسـیابی و دکتـر علـی محمـد مـژده، بـهعنـوان دانشـجوی
فاضـل و عالقهمنـد، مهـر تأیید بگیـرم و بعدهـا در دوره فوق
لیسـانس و به خصـوص در روزگاران تدریس در دبیرسـتان و
دانشـگاه، در تهـران بـه کارم بیایند.
حال کهآن بخترادارمکهناماستادان عزیزمرا بر زبان و قلم
بیاورم، شایسـتهاسـت کهبهیادبیاورمافتخارآن راهم داشـتهام
کهدردورهکارشناسـی ارشـد دانشـجویاسـتاد شاهنامهشناس
روزگارمانآقایدکتر میرجاللالدین ّکزازیباشمو ازکالسهای
پـر بـار اسـتادم بسـیار اسـتفاده کنـم در ایـن دوره از فیـض
مصاحبـت و راهنمایـی اسـتادفرزانه جناب دکتـر مظاهر ُم ّصفا
کـههمـواره و همیشـه، بـرایشـاگردان و اردتمندانـشمظهـر
ّ بحـق دانـش و معرفت و ّ مروت بوده اسـت، برخوردار شـدهام.
دکتـر مصفـا اسـتادراهنمـای پایـان نامـهامبـود. ناگفتـهنماند،
اسـتاد مشـاور در این کار شـادروان دکتر محمدحسـن حائری
بـودکـه نکتهدانی و شـاگردنوازیتوأمبا ّ شـفقت و انسـانیتش
فرامـوش ناشـدنی اسـت. و بـازذکر کنـم کهاگر چـهآن بخت
و سـعادت را نداشـتهامکه ً رسـمادرکالس درس اسـتادبزرگ
فرهنـگ و ادب و مایـهفخـر زمان و زبانمان جنـاب آقای دکتر
محمدرضا شفیعی کدکنی شرکت داشتهباشم اما افتخار میکنم
کـههمیشـهبهعنـوان دانشـجویی غیر رسـمی، چـهآن گاه که
آن سـعادت را داشـتهامکـهبـه خدمـت برسـم و چـهآن زمان
کـه صفحـهای ازآن همـهکتاب و مقالـه و دیـوان را خواندهام،
در حـد بضاعتـم بهـره ببـرم و بـازیـادمیکنـم ازمحبتهـا و
نکتهآموزیهای دوسـتان شایسـته و صمیمیام اسـتادان گرامی
دکتـر مهـدی محبتـی و دکتـر علی مهاجـر و جناب عباسـقلی
افشـارکـهاوقـات خوشـی ازعمـر با ایشـان بهسـر آمد.
از همـه ایـن انسـانهای شـریف بسـیار سپاسـگزارم و از
خداونـد بـزرگ بـرای همهآنان سلامتی و سـرافرازی وتوفیق
روزافـزون آرزو میکنـم.
اگرچهسالیانیازعمررابهتحصیلوتدریسدررشتهریاضی
صـرف کـردم،همـهبـههـدرنرفـت و ازروزی کـه ً رسـما به
ّات دانشـگاه شـیراز پا نهادم و با روح و ذهنی که
دانشـکده ادبی
بـا منطـق ریاضـی آشـنا بودبـهادبیات فارسـی سلامی دوباره
دادم. عمیقـا پـی بردم کـه جای دورههـای متعـددی از ریاضی
و منطـق ریاضـی به صـورت واحدهـای ّ جـدی و جدیدی در
رشـتهادبیات فارسـی و ً قاعدتا سـایر رشـتههای علوم انسـانی
بسیار خالیاست.